روانپریش
مست
همه مست مشروب بودند و من مست بودنش
فرداش پرید از سر همه ومن موندم نَسَخش
+
نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۸/۰۶/۱۲ ساعت 2:29 توسط سردرگم |
اشفته و با ذهنی که دنبال نور در دخمه میگشت
دوست داشتم از عشق بنویسم
اما من در میان اشفتگی و غم بزرگ شدم
دوست داشتم به همه نامم رابگویم
اما روانپریشی پنهان باید کرد
مي نويسم ومي نويسم....
خانه
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین نوشته ها
پیوندهای روزانه
آرشیو پیوندهای روزانه
نوشتههای پیشین
آذر ۱۴۰۴
آبان ۱۴۰۴
مهر ۱۴۰۴
خرداد ۱۴۰۴
آذر ۱۴۰۳
اردیبهشت ۱۴۰۳
آبان ۱۴۰۲
تیر ۱۴۰۲
اسفند ۱۴۰۱
آبان ۱۴۰۱
مرداد ۱۴۰۱
تیر ۱۴۰۱
فروردین ۱۴۰۱
اسفند ۱۴۰۰
بهمن ۱۴۰۰
آذر ۱۴۰۰
آبان ۱۴۰۰
مهر ۱۴۰۰
تیر ۱۴۰۰
اسفند ۱۳۹۹
فروردین ۱۳۹۹
آبان ۱۳۹۸
مهر ۱۳۹۸
شهریور ۱۳۹۸
اسفند ۱۳۹۷
بهمن ۱۳۹۷
دی ۱۳۹۷
آذر ۱۳۹۷
آبان ۱۳۹۷
مهر ۱۳۹۷
شهریور ۱۳۹۷
مرداد ۱۳۹۷
تیر ۱۳۹۷
اردیبهشت ۱۳۹۷
مرداد ۱۳۹۶
تیر ۱۳۹۶
آرشيو
آرشیو موضوعی
خودموني و خودتوني
عمومي و آموزشي
هنرپیشه ها -خواننده-سینما
پیوندها
مادام ژئوس
غروب انتظار
-وب نوشته های یک پزشک
کافه غربت
گیتار/میلاد
مرزدلهاي شيدا
BLOGFA.COM